Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

You are not connected. Please login or register

اشعار کارو

4 posters

Go to page : 1, 2  Next

Go down  Message [Page 1 of 2]

1اشعار کارو Empty اشعار کارو 30/8/2009, 17:30

PersianBoy

PersianBoy
مدیرکل سایت
مدیرکل سایت

خداوندا تو در قران هزاران وعده ها دادی

تو میگفتی که نامردان بهشتت را نخواهند دید
من اما دیده ام نامرد نامردی که از خون صدهزاران کاخ میسازد

تو میگفی که گر اهریمن شهوت بر انسان حکم فرما شد من او را با صلیب خشم خود مصلوب خواهم ساخت
من اما دیده ام چشمان شهوت بار فرزندی که بر اندام لخت مادرش دزدانه میلغزد

خداوندا عجب مردی اگر مردانگی این است به نامردیه نامردان قسم نامرد نامردم که دستم را به قرانت بیالایم

http://WWW.PARSiYAN.TK

2اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 31/8/2009, 19:31

shabgard

avatar
کاربر تازه وارد
کاربر تازه وارد

khone 100sheikh be 1 mast rava khaham kard ,,,, vasate kabe 2 mikhane bana khaham kard

3اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 31/8/2009, 23:17

PersianBoy

PersianBoy
مدیرکل سایت
مدیرکل سایت

خون صد شیخ به یک مست روا خواهم داد وسط کعبه دو می خوانه بنا خواهم کرد

http://WWW.PARSiYAN.TK

4اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 31/8/2009, 23:18

PersianBoy

PersianBoy
مدیرکل سایت
مدیرکل سایت

shabgard wrote:khone 100sheikh be 1 mast rava khaham kard ,,,, vasate kabe 2 mikhane bana khaham kard

دوست عزیز خواهشمندم فارسی تایپ کنید

http://WWW.PARSiYAN.TK

5اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 28/9/2009, 06:14

alise

avatar
پـــلـیــس پارسـیـان
پـــلـیــس پارسـیـان

از نويسنده ي اين تايپيك تقاضا دارم راجع به شعر هاي كارو توضيح بدن.

6اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 28/9/2009, 09:57

alise

avatar
پـــلـیــس پارسـیـان
پـــلـیــس پارسـیـان

لطفا در شعر ها فارسي تايپ كنيد اخطار.....اخطار.

7اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 4/10/2009, 00:31

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

خب یکی بیاد اینجا به این تایپیک میخنده خدایی


اشعار کامل بزارین خدا وکیلی حالا ارا میگه خو نداریم

خو اکیلا که نمرده الان برات میزاره اشعار کارو 5585


سرشک



پرسیدم از سرشک ، که سرچشمه ات کجاست ؟
نالید و گفت : سر ز کجا "چشمه" از کجاست ؟
لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق
هر وقت دم زخنده زدم ، گفت : نابجاست

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

8اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 4/10/2009, 00:32

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

آهنگی در سکوت



بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته ، می فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

9اشعار کارو Empty Re: اشعار کارو 4/10/2009, 00:34

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

سوز و ساز



یک بحر ... سرشک بودم و عمری سوز
افسرده و پیر می شدم روز به روز
با خیل گرسنگان چو همرزم شدم
سوزم : همه ساز گشت و شامم همه روز
اشعار کارو 5585

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

10اشعار کارو Empty هذیان یک مسلول 4/10/2009, 00:35

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

همره باد از نشیب و فراز کوهساران
از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران
می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی
سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،‌اشک نیازی
مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر
می زند پر بر در و دیوار ظلمت می زند سر
ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر
این منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز کن در
باز کن در باز کن ... تا ببینمت یکبار دیگر
چرخ گردون ز آسمان کوبیده اینسان بر زمینم
آسمان قبر هزاران ناله ، کنده بر جبینم
تا رغم گسترده پرده روی چشم نازنینم
خون شده از بسکه مالیدم به دیده آستینم
کو به کو پیچیده دنبال تو فریاد حزینم
اشک من در وادی آوارگان ،‌آواره گشته
درد جانسوز مرا بیچارگیها چاره گشته
سینه ام از دست این تک سرفه ها صد پاره گشته
بر سر شوریده جز مهر تو سودایی ندارم
غیر آغوش تو دیگر در جهان جایی ندارم
باز کن ! مادر ، ببین از باده ی خون مستم آخر
خشک شد ، یخ بست ، بر دامان حلقه دستم آخر
آخر ای مادر زمانی من جوانی شاد بودم
سر به سر دنیا اگر غم بود ، من فریاد بودم
هر چه دلمی خواست در انجام آن آزاد بودم
صید من بودند مهرویان و من صیاد بودم
بهر صد ها دختر شیرین صفت و فرهاد بودم
درد سینه آتشم زد ، اشک تر شد پیکر من
لاله گون شد سر به سر ، از خون سینه بستر من
خاک گور زندگی شد ،‌ در به در خاکستر من
پاره شد در چنگ سرفه پرده در پرده گلویم
وه ! چه دانی سل چها کرده است با من ؟ من چه گویم
هنفس با مرگم و دنیا مرا از یاد برده
ناله ای هستم کنون در چنگ یک فریاد مرده
این زمان دیگر برای هر کسی مردی عجیبم
ز آستان دوستان مطرود و در هر جا غریبم
غیر طعن و لعن مردم نیست ای مادرنصیبم
زیورم ، پشت خمیده ، گونه های گود ، زیبم
ناله ی محزون حبیبم ، لخته های خون طبیبم
کشته شد ، تاریک شد ، نابود شد ، روز جوانم
ناله شد ،‌افسوس شد ، فریاد ماتم سوز جانم
داستانها دارد از بیداد سل سوز نهانم
خواهی از جویا شوی از این دل غمدیده ی من
بین چه سان خون می چکد از دامنش بر دیده ی من
وه ! زبانم لال ، این خون دل افسرده حالم
گر که شیر توست ، مادر ... بی گناهم ، کن حلالم
آسمان ! ای آسمان ... مشکن چنین بال و پرم را
بال و پر دیگر چرا ؟ ویران که کردی پیکرم را
بسکه بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را
باری امشب فرصتی ده تا ببینم مادرم را
سر به بالینش نهم ، گویم کلام آخرم را
گویمش مادر 1 چه سنگین بود این باری که بردم
خون چرا قی می کنم ، مادر ؟ مگر خون که خوردم
سرفه ها ، تک سرفه ها ! قلبم تبه شد ، مرد. مردم
بس کنین آخر ، خدارا ! جان من بر لب رسیده
آفتاب عمر رفته ... روز رفته ، شب رسیده
زیر آن سنگ سیه گسترده مادر ، رختخوابم
سرفه ها محض خدا خاموش ، می خواهم بخوابم
عشقها ! ای خاطرات ...ای آرزوهای جوانی !
اشکها ! فریادها ای نغمه های زندگانی
سوزها ... افسانه ها ... ای ناله های آسمانی
دستتان را میفشارم با دو دست استخوانی
آخر ... امشب رهسپارم سوی خواب جاودانی
هر چه کردم یا نکردم ، هر چه بودم در گذشته
کرچه پود از تار دل ،‌تار دل از پودم گسسته
عذر می خواهم کنون و با تنی درهم شکسته
می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم
آرزو دارم که زیر پای دلدارم بمیرم
تالیاس عقد خود پیچید به دور پیکر من
تا نبیند بی کفن ،‌فرزند خود را ، مادر من
پرسه می زد سر گران بر دیدگان تار ،‌خوابش
تا سحر نالید و خون قی کرد ، توی رختخوابش
تشنه لب فریاد زد ، شاید کسی گوید جوابش
قایقی از استخوان ،‌خون دل شوریده آبش
ساحل مرگ سیه ، منزلگه عهد شبابش
بسترش دریای خونی ، خفته موج و ته نشسته
دستهایش چون دو پاروی مج و در هم شکسته
پیکر خونین او چون زورقی پارو شکسته
می خورد پارو به آب و میرود قایق به ساحل
تا رساند لاشه ی مسلول بیکس را به منزل
آخرین فریاد او از دامن دل می کشد پر
این منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،‌باز کن در
باز کن، ازپا فستادم ... آخ ... مادر
م... ا...د...ر
اشعار کارو 242428

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

11اشعار کارو Empty گل سرخ و گل زرد 4/10/2009, 00:36

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

گل سرخی به او دادم ، گل زردی به من داد
برای یک لحظه ناتمام ، قلبم از تپش افتاد
با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟
گفت : نه باور کن ،نه ! ولی چون تو را واقعا دوست دارم ، نمی خواهم
پس از آنکه کام از من گرفتی ، برای پیدا کردن گل زرد ، زحمتی
به خود هموار کنی
اشعار کارو 344857

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

12اشعار کارو Empty توفان زندگی 4/10/2009, 00:36

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

هشت سال پیش از این بود
که از اعماق تیرگی
از تیرگی اعماق و نظامی که می رفت
تا بخوابد خاموش ، و بمیرد آرام
ناله ها برخاست
از اعماق تیرگی
آنجا که خون انسانها ، پشتوانه ی طلاست
وز جمجمه ی سر آنها مناره ها برپاست
ناله ها برخاست
مطلب ساده بود
سرمایه ،‌خون می خواست
مپرسید چرا ، گوش کنید مردم
علتش این بود ... علتش این است
و این نه تنها مربوط به هند و چین است
بلکه از خانه های بی نام ، تا سفره های بی شام
از شکستگی سر جوبه ی دار خون آلود ، تا کنج زندان
از دیروز مرده ،‌تا امروز خونین
تا فردای خندان
از آسیای رمیده ، تا افریقای اسیر
حلقه به حلقه ، شعله به شعله ، قطعه به قطعه
زنجیر به زنجیر
بر پا می شود توفان زندگی
توفان زندگی ، کینه ور و خشمگین
بر پا می شود
پاره می کند ، زنجیر بندگی
تا انسان ستمکش ، بشکند
بشکافد از هم ، سینه ی تابوت
خراب کند یکسره ، دنیای کهن را ، بر سر قبرستان
قبرستان فقر ، قبرستان پول
و بندگی استعمار ، بیش از این دیگر
نکند قبول ! نکند قبول
می لرزد آسمان ... می ترسد آسمان
و زمان ... زمان و قلب زمان
و تپش قلب خون آلوده ی زمان ، تندتر می شود تند ، تر دم به دم
و روز آزادی انسان ستمکش
نزدیکتر می شود قدم به قدم

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

13اشعار کارو Empty بر سنگ مزار 4/10/2009, 00:38

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

الا ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگانه بر گورم
چه می خواهی ؟ چه می جویی ، در این کاشانه ی عورم ؟
چه سان گویم ؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم ؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمی دانی ! چه می دانی ، که آخر چیست منظورم
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
کجا می خواستم مردن !؟ حقیقت کرد مجبورم
چه شبها تا سحر عریان ، بسوز فقر لرزیدم
چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم
از این دوران آفت زا ، چه آفتها که من دیدم
سکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان
هر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدم
فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاک ، پوسیدم
ز بسکه با لب محنت ،‌زمین فقر بوسیدم
کنون کز خاک غم پر گشته این صد پاره دامانم
چه می پرسی که چون مردم ؟ چه سان پاشیده شد جانم ؟
چرا بیهوده این افسانه های کهنه بر خوانم ؟
ببین پایان کارم را و بستان دادم از دهرم
که خون دیده ، آبم کرد و خاک مرده ها ، نانم
همان دهری که بایستی بسندان کوفت دندانم
به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم : انسانم
ستم خونم بنوشید و بکوبیدم به بد مستی
وجودم حرف بیجایی شد اندر مکتب هستی
شکست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستی
کنون ... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان
به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی
که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی
نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا
در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا
همه بازیچه ی پول و هوس بودم در این دنیا
پر و پا بسته مرغی در قفس بودم در این دنیا
به شب های سکوت کاروان تیره بختیها
سرا پا نغمه ی عصیان ، جرس بودم در این دنیا
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی
اشعار کارو 273182

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

14اشعار کارو Empty ناز 4/10/2009, 00:39

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

گفتم که ای غزال ! چرا ناز می کنی ؟
هر دم نوای مختلفی ساز می کنی ؟
گفتا : به درب خانه ات از کس نکوفت مشت
رودی سکوت محض تو در باز می کنی ؟
اشعار کارو 5585

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

آمد ، به طعنه کرد سلامی و گفت : مرد
گفتم : که ؟ گفت : آنکه دلت را به من سپرد
وانگه گشود سینه و دیدم که اشک عجز
تابوت عشق من ، به کف نور ، می سپرد
اشعار کارو 299589

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

16اشعار کارو Empty شکوه ی ناتمام 4/10/2009, 00:40

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

ای آسمان ! باور مکن ، کاین پیکره محزون منم
من نیستم ! من نیستم
رفت عمر من ، از دست من
این عمر مست و پست من
یک عمر با بخت بدش بگریستم ، بگریستم
لیک عمر پای اندرگلم
باری نپسرید از دلم
من چیستم ؟ من کیستم

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

17اشعار کارو Empty زبان سکوت 4/10/2009, 00:40

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

یک ساعت تمام ، بدون آنکه یک کلام حرف بزنم به رویش نگاه کردم
فریاد کشید : آخر خفه شدم ! چرا حرف نمی زنی ؟
گفتم : نشنیدی ؟ .... برو

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

18اشعار کارو Empty پریشانی 4/10/2009, 00:41

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

از بس کف دست بر جبین کوبیدم
تا بگذرد ازسرم ، پریشانی من
نقش کف دست ! محو شد ، ریخت به هم
شد چین و شکن ، به روی پیشانی من
اشعار کارو 347541

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

19اشعار کارو Empty شیشه و سنگ 4/10/2009, 00:42

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش به آغوش تنگ
لرزید دلش ، شکست و نالید که : آخ
ای شیشه چه می کنی تو در بستر سنگ ؟
اشعار کارو 299589 تشکر لازم نیست

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

20اشعار کارو Empty آثار شب زفاف 4/10/2009, 00:43

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

من زاده ی شهوت شبی چرکینم
در مذهب عشق ، کافری بی دینم
آثار شب زفاف کامی است پلید
خونی که فسرده در دل خونینم

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

21اشعار کارو Empty نام شب 4/10/2009, 00:43

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

من اشک سکوت مرده در فریادم
داد ی سر و پاشکسته ، در بی دادم
اینها همه هیچ ... ای خدای شب عشق
نام شب عشق را که برد از یادم ؟

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

22اشعار کارو Empty باران 4/10/2009, 00:44

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن دلم تنگه ... دلم تنگه
بخواب ، ای دختر نازم بروی سینه ی بازم
که همچون سینه ی سازم همه ش سنگه... همه ش سنگه
نشسته برف بر مویم شکسته صفحه ی رویم
خدایا ! با چه کس گویم که سر تا پای این دنیا
همه ش ننگه ... همه ش رنگه

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

23اشعار کارو Empty آرامگاه عشق 4/10/2009, 00:45

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

شب سیاه ، همانسان که مرگ هست
قلب امید در بدرومات من شکست
سر گشته و برهنه و بی خانمان ، چو باد
آن شب ،‌رمید قلب من ، از سینه و فتاد
زار و علیل و کور
بر روی قطعه سنگ سپیدی که آن طرف
در بیکران دور
افتاده بود ،‌ساکت و خاموش ، روی گور
گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار
در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار
بی تاب و ناتوان و پریشان و بی قرار
بر سر زدم ، گریستم ، از دست روزگار
گفتم که ای تو را به خدا ،‌سایبان پیر
با من بگو ، بگو ! که خفته در این گور مرگبار ؟
کز درد تلخ مرگ وی ، این قلب اشکبار
خود را در این شب تنها و تار کشت ؟
پیر خمیده پشت ؟
جانم به لب رسید ، بگو قبر کیست این ؟
یک قطره خون چکید ، به دامانم از درخت
چون جرعه ای شراب غم ، از دیدگان مست
فریاد بر کشید : که ای مرد تیره بخت
بر سنگ سخت گور نوشته است ، هر چه هست
بر سنگ سخت گور
از بیکران دور
با جوهر سرشک
دستی نوشته بود
آرامگاه عشق

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

24اشعار کارو Empty برای مردن 4/10/2009, 00:46

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

تا روح بشر به چنگ زر ، زندانیست
شاگردی مرگ پیشه ای انسانی است
جان از ته دل ،‌ طالب مرگ است ... دریغ
درهیچ کجا ‌برای مردن جا نیست ؟

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

25اشعار کارو Empty گفتگو 4/10/2009, 00:46

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

گفتم :‌ای پیر جهان دیده بگو
از چه تا گشته ، بدینسان کمرت
مادرت زاد ، به این صورت زشت ؟
یا که ارثی است تو را از پدرت ؟
ناله سر داد : که فرزند مپرس
سرگذشت من افسانه ست
آسمان داند و دستم ،‌که چه سان
کمرم تا شد و تا خورده شکست
هر چه بد دیدم از این نظم خراب
همه از دیده ی قسم دیدم
فقر و بدبختی خود ،‌ در همه حال
با ترازوی فلک سنجیدم
تن من یخ زده در قبر سکوت
دلم آتش زده از سوزش تب
همه شب تا به سحر لخت و ملول
آسمان بود و من و دست طلب
عاقبت در خم یک عمر تباه
واقعیات ، به من لج کردند
تا ره چاره بجویم ز زمین

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

26اشعار کارو Empty حدود جوانی 4/10/2009, 00:47

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

از شمال محدود است ، به اینده ای که نیست
به اضافه ی عم پیری و سایه ی مخوف ممات
از جنوب به گذشته ی پوچی پر از خاطرات تلخ
گاهی اوقات شیرین
مشرق ، طلوع آفتاب عشق ، صلح با مرگ
شروع جنگ حیات
مغرب ، فرسنگها از حیات دور ، آغوش تنگ گور
غروب عشق دیرین
این چه حدودیست ! ایا شنیده ای و میدانی ؟
حدود دنیای متزلزلی است موسوم به : جوانی

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

27اشعار کارو Empty افسانه ی من 4/10/2009, 00:48

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

گفتم که بیا کنون که من مستم ، مست
ای دختر شوریده دل مست پرست
گفتا که تو باده خوردی و مست شدی
من مست باده می خواهم ، پست
یک شاخه ی خشک ، زار و غمناک ، شکست
آهسته فروفتاد و بر خاک نشست
آن شاخه ی خشک ، عشق من بود که مرد
وان خاک ، دلم ... که طرفی از عشق نبست
جز مسخره نیست ، عشق تا بوده و هست
با مسخرگی ، جهانی انداخته دست
ایکاش که در دل طبیعت می مرد
این طفل حرامزاده ، از روز الست
صد بار شدم عاشق و مردم صد بار
تابوت خودم به گور بردم صد بار
من غره از اینکه صد نفر گول زدم
دل غافل از آنکه ،‌گول خوردم صد بار
افسوس که گشت زیر و رو خانه ی من
مرگ آمد و پر گشود در لانه ی من
من مردم و زنده هست افسانه ی عشق
تا زنده نگاه دارد افسانه ی من
افسانه ی من تو بودی ای "افسانه"
جان از کف من ربودی ، ای افسانه
صد بار شکار رفتم دل خونین
نشناختمت چه هستی ای "افسانه"

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

28اشعار کارو Empty هست و نیست 4/10/2009, 00:48

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

از باده ی نیست سر خوشم ، سرخوش و مست
بیزارم و دلشکسته ،‌ازهر چه که هست
من هست به نیست دادم ، افسوس که نیست
در حسرت هست پشت من پاک شکست

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

29اشعار کارو Empty سکوت 4/10/2009, 00:49

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

سکوت



گفتم که سکوت ... ! از چه رو لالی و کور ؟
فریاد بکش ،‌که زندگی رفت به گور
گفتا که خموش ! تا که زندانی زور
بهتر شنود ، ندای تاریخ ز دور
بستم ز سخن لب ، و فرا دادم گوش
دیدم که ز بیکران ،‌دردی خاموش
فریاد زمان ،‌رمیده در قلب سروش
کای ژنده بتن ،‌ مردن کاشانه به دوش
بس بود هر آنچه زور بی مسلک پست
در دامن این تیره شب مرده پرست
با فقر سیاه.... طفل سرمایه ی مست
قلب نفس بیکستان ، کشت ... شکست
دل زنده کنید تا بمیرد نکام
این نظم سیاه و ... فقر در ظلمت شام
برسر نکشد ، خزیده از بام به بام
خون دل پا برهنگان ، جام به جام
نابود کنید . یأس را در دل خویش
کاین ظلمت دردگستر ، زار پریش
محکوم به مرگ جاودانی است ... بلی
شب خاک بسر زند ، چو روز اید پیش

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

30اشعار کارو Empty سرشک بخت 4/10/2009, 00:49

☆akila☆

☆akila☆
عضو گروه مدیریتی کل سایت
عضو گروه مدیریتی کل سایت

دردا که سرشک بخت شوریده ی من
چون حسرت عشق ، مرده بر دیده ی من
اشکم همه من ! اشک تو چون پاک کنم ؟
ای بخت ز قعر قبر دزدیده ی من

HTTP://HAVASNAK.BLOGFA.COM

Back to top  Message [Page 1 of 2]

Go to page : 1, 2  Next

Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum