شبکه جنبش راه سبز (جرس): همسر علی کروبی در گفتوگو با دویچه وله از دیگر جزییات دستگیری، تهدید و آزار شوهرش پرده برداشت. فرمانده یگان ویژه، علی کروبی را پشت یک وانت انداخته و در طول مسیر، با کلماتی رکیک اعلام کرده که فرزند کروبی در اختیار اوست.
علی کروبی علاوه بر تهدید به تجاوز، رکیکترین دشنامها را در چند ساعت بازداشت خود شنیده و با دست ترکخورده، سرشکافته، بدن متورم و شلوار خونین به خانه بازگشته است. همسر او، لطیفه پناهی، از احساس عدم امنیت جانی و نگرانی برای جوانان بینام و نشان میگوید.
دویچهوله: شما هم روز ۲۲ بهمن همراه همسرتان بودید؟
پناهی: خیر. ایشان همراه پدرشان بودند. معمولا برای راهپیماییها با حاجآقا که می روند، ازدحام شدید میشود. من قبلا دوبار رفته بودم و جا میماندم. آن روز علی با حاجآقا و دوستانش رفته بود.
چطور محافظان آقای کروبی نتوانستند ایشان را از حمله مهاجمان نجات دهند؟
یکباره عده زیادی به حاجآقا با گاز فلفل حمله میکنند. فیلماش هم هست. آنقدر اسپری زده بودند که دیگر چیزی در قوطیها نمانده بوده. موقعیت طوری میشود که چشمها به شدت میسوخته و دید همه هم خیلی کم میشود. در نتیجه همدیگر را گم میکنند و از هم دور میافتند. محافظان هم بیشتر دور حاج آقا را گرفته بودند.
کی این خبر را شنیدید؟
یکی از همراهان میبیند که یگان ویژه علی را گرفته و دارد میبرد. او بود که فورا خبر داد. شاید اگر او را ندیده بودند، اصلا متوجه نمیشدیم که علی دستگیر شده است.
کی فهمیدید که ایشان را به مسجد بردهاند؟
جزئیات را وقتی آزاد شد فهمیدیم. من بلافاصله پس از شنیدن خبر دستگیری علی، رفتم جلوی اوین و پرسوجو کردم. آنجا به من گفتند که همه دستگیریهای امروز را به اوین منتقل کردهاند. راستش خیالم راحت شد، چون میدانیم که اوین قانونمندتر از بازداشتگاههای دیگر است. شب که آمد و شرح ماجرا را داد، آن موقع فهمیدیم کجا بوده است.
خودش تنها به منزل برگشت؟
بله. پس از تمام شدن بازجوییها گفته بودند برو خدا را شکر کن که گفتند آزادت کنیم، وگرنه اگر امشب اینجا مانده بودی، تو را میکشتیم. تا لحظه آخر چشمهایش را بسته بودند و بعد در را باز کرده و او را در خیابان انداختهاند. در خیابان بلافاصله یک ماشین جلوی پایش میایستد و او را به نزدیکی خانه میرساند. ما احتمال میدهیم که این ماشین هم از خودشان بوده باشد. علی در راه که بود، با موبایل راننده با من تماس گرفت و گفت که دارد برمیگردد. من هم رفتم توی کوچه و جلوی در ایستادم.
پول و وسیله داشت؟
اول کار پولها و موبایلاش را گرفته بودند، ولی موقع آزادی تنها پولش را پس داده بودند. من هم اتفاقا برای همین جلوی در ایستادم، به هوای اینکه حساب کنم. وقتی آمد، تنها کسی که احتمال میداد علی کتک خورده باشد، من بودم. دیگران میگفتند امکان ندارد علی را اذیت کنند. او را که دیدم، متوجه شدم خیلی حالاش بد است. دیدم دستش بسته است. گفتم اذیتات کردند؟ گفت: خیلی خیلی…
وقتی رسید، چه ظاهری داشت؟
شلوارش خونی بود. سرش شکافته بود. دستاش طوری آسیب دیده بود که خودشان چیزی داده بودند برای بستنش. با باتوم زدهاند دستش ترک خورده است.
جراحتهای دیگری هم دارد؟
بالای رانش خیلی زخمی و کبود است. بالای زانویش هم همینطور. وقتی او را گرفتهاند، چشمها و دستهایش را بسته بودند. از روی یک جوی آب ردش کردهاند که افتاده توی آن و آنها هم شروع کردهاند به خندیدن. الان زخمهایش خیلی دردناک هستند. بدنش متورم است و جای ضرب دیدگیها تازه دارد سیاه میشود.
نشنیده که دیگران را هم همینطور بزنند و تهدید کنند و فحش بدهند؟
آنها وقتی علی را گرفتهاند، اصلا نمیدانستند که او کیست. فقط چون دیدهاند اطراف حاجآقاست، روی لباساش علامت گذاشته بودند. یکی دو تا از دوستانش هم میفهمند و میگویند مراقب باش. به لباسهای ما که کنار حاجآقا هستیم، دارند علامت میزنند.
یگان ویژه وقتی اینها را میگیرد، به مسجدی میبرد که مقر لباس شخصیها بوده است. آنجا حدود ۴۰ نفر دستگیر شده بودند که شروع میکنند به پرسیدن اسامیشان. وقتی میگوید علی کروبی، میپرسند نسبت داری با آقای کروبی، میگوید پسرش هستم. اینجا بقیه را رها کرده و تنها به او بند میکنند. به قدری او را همان موقع کتک میزنند که حالش خیلی بد میشود. طوری که حتی یکی از لباس شخصیها برایش آب قند درست میکند.
بعد هم یگان ویژه میآید و دستگیرشدگان را تحویل میگیرد و سوار یک اتوبوس میکند. اینجا یکی از فرماندهان یگان ویژه وارد اتوبوس میشود و میگوید، شنیدم پسر کروبی داخل شماست. کجاست؟ تا علی بلند میشود، میآید دست او را میپیچاند و روی زمین میاندازد و به شیشه اتوبوس میکوبد و فحش میدهد. این فرمانده علی را موقع پیاده شدن از اتوبوس، از دیگران جدا میکند.
این همان ماموری است که فحشهای رکیک به خانواده میداده؟
این مامور خیلی با او بد رفتاری کرده و حرفهای زشت زده، اما فحشهای رکیک را لباسشخصیهای مسجد گفتهاند. چیزهایی گفتهاند که نمیشود بیان کرد. من خودم هم حتی از علی زیاد پرس و جو نکردم، چون میدانم تکرارش او را بیشتر ناراحت میکند.
خانم کروبی در نامه خود نوشتهاند که علی گفته در حین شکنجه از او فیلم گرفتهاند. چطوری متوجه شده؟
اصلا از همان خیابان شروع کردهاند به فیلم گرفتن از دستگیرشدگان. در مسجد هم چشمهایش باز بوده و وقتی میفهمند کیست، چند نفری شروع میکنند به فیلمبرداری از او و مدام از او میخواهند که خود را معرفی کند. وقتی هم که آن فرمانده پلیس علی را از دیگران در اتوبوس جدا میکند، او را به وانتی میاندازد؛ از آن وانتها که پشتشان سقف و کناره توری دارد و مثل قفس است. علی را در اینجا میاندازند و در به اصطلاح قفس را قفل میکنند و به شکلی تحقیرآمیز شروع میکنند به فیلم گرفتن از او.
توی خیابان؟
بله. آن روز، روز شلوغی بود و خیلیها اعم از مردم و ماموران در خیابانها بودند. فرمانده پلیس هم در طول مسیر، مدام اعلام میکرده که من پسر کروبی را گرفتهام. پسر کروبی در وانت است. البته اینها را به صورت خیلی زشتی بیان میکرده است.
در مقر یگان ویژه هم شروع میکنند به فیلمبرداری از علی. مدام میگفتهاند سرت را بالا بگیر تا چهرهات کامل معلوم شود. حتی خود فیلمبردار هم مرتب به او فحشهای زشت میداده و با مشت توی صورت او میکوبیده که صورتت را بیار بالا.
نخواستهاند حرفی علیه خودش و خانواده و جنبش سبز بزند؟
چیز خاصی در این مورد نگفت. فقط مثل اینکه همراه یکی از دستگیرشدگان یک قمه بوده و به او گفتهاند بگو این قمه مال من است. او هم گفته چرا بگویم. من قمهام کجا بود؟
علیآقا چقدر آسیب روحی دیده از این ماجرا؟
کلا روحیهاش خراب بود و من هم زیاد کنکاش نکردهام و میترسم که بیشتر اذیت شود. بدترین حرفها را به من و مادر و پدرش زدهاند. شب اول حالش خیلی بد بود. حاجآقا هر دو شب آمدند به دیدن ما و خیلی صحبت کردند تا حال علی بهتر شد. کلا ایشان به همه ما خیلی روحیه میدهند.
واکنش اطرافیان و فامیل نسبت به این ماجرا چه بوده؟
هیچکس باور نمیکرد که با علی اینطور رفتار کنند. همه وقتی شنیدند که علی دستگیر شده، به من دلداری میدادند که با او کاری ندارند. وقتی از من شنیدند که ماجرا چیست، کسی باور نمیکرد. تا وقتی عکسها منتشر نشد، بازهم کسی باور نمیکرد.
نگران نیستید بعد از این ماجرا و روشنگریهای شما، امنیت و آرامش زندگیتان به خطر بیفتد؟
ببینید، من خواهر سه شهید هستم. خانواده ما برای انقلاب و این کشور، خونبها داده است. من از بچگی در مشکلات بزرگ شدهام. مادرم از نظر شجاعت و صبوری ضربالمثل فامیل بود. اما الان به ما خیلی سخت میگذرد و با این همه هزینه که دادهایم، احساس میکنیم امنیت جانی نداریم. بدترین حرفها را به ما میزنند.
واکنشی از نامه خانم کروبی به آقای خامنهای ندیدهاید؟
هنوز زود است. مادر خود من هم دارد نامهای مینویسد. علی بد یا خوب، به خانه برگشت، ولی ما نگران بچههای مردم و خانوادههایی هستیم که کسی آنها را نمیشناسد و جایی ندارند که عنوان کنند چه بلایی سرشان آمده است. قصد ما از این نامهها و روشنگریها، این است که دیگران آسیب نبینند و این اتفاقات تکرار نشوند.
شغل ایشان و خود شما چیست؟
علی چاپخانه دارد و کار آزاد میکند. من هم طراح گرافیست هستم.
چند تا بچه دارید؟
ما فرزندی نداریم. نگرانیمان کمتر از برادران علی است. آنها خیلی نگران رفت و آمد و آینده و سرنوشت بچههای خود هستند.
علی کروبی علاوه بر تهدید به تجاوز، رکیکترین دشنامها را در چند ساعت بازداشت خود شنیده و با دست ترکخورده، سرشکافته، بدن متورم و شلوار خونین به خانه بازگشته است. همسر او، لطیفه پناهی، از احساس عدم امنیت جانی و نگرانی برای جوانان بینام و نشان میگوید.
دویچهوله: شما هم روز ۲۲ بهمن همراه همسرتان بودید؟
پناهی: خیر. ایشان همراه پدرشان بودند. معمولا برای راهپیماییها با حاجآقا که می روند، ازدحام شدید میشود. من قبلا دوبار رفته بودم و جا میماندم. آن روز علی با حاجآقا و دوستانش رفته بود.
چطور محافظان آقای کروبی نتوانستند ایشان را از حمله مهاجمان نجات دهند؟
یکباره عده زیادی به حاجآقا با گاز فلفل حمله میکنند. فیلماش هم هست. آنقدر اسپری زده بودند که دیگر چیزی در قوطیها نمانده بوده. موقعیت طوری میشود که چشمها به شدت میسوخته و دید همه هم خیلی کم میشود. در نتیجه همدیگر را گم میکنند و از هم دور میافتند. محافظان هم بیشتر دور حاج آقا را گرفته بودند.
کی این خبر را شنیدید؟
یکی از همراهان میبیند که یگان ویژه علی را گرفته و دارد میبرد. او بود که فورا خبر داد. شاید اگر او را ندیده بودند، اصلا متوجه نمیشدیم که علی دستگیر شده است.
کی فهمیدید که ایشان را به مسجد بردهاند؟
جزئیات را وقتی آزاد شد فهمیدیم. من بلافاصله پس از شنیدن خبر دستگیری علی، رفتم جلوی اوین و پرسوجو کردم. آنجا به من گفتند که همه دستگیریهای امروز را به اوین منتقل کردهاند. راستش خیالم راحت شد، چون میدانیم که اوین قانونمندتر از بازداشتگاههای دیگر است. شب که آمد و شرح ماجرا را داد، آن موقع فهمیدیم کجا بوده است.
خودش تنها به منزل برگشت؟
بله. پس از تمام شدن بازجوییها گفته بودند برو خدا را شکر کن که گفتند آزادت کنیم، وگرنه اگر امشب اینجا مانده بودی، تو را میکشتیم. تا لحظه آخر چشمهایش را بسته بودند و بعد در را باز کرده و او را در خیابان انداختهاند. در خیابان بلافاصله یک ماشین جلوی پایش میایستد و او را به نزدیکی خانه میرساند. ما احتمال میدهیم که این ماشین هم از خودشان بوده باشد. علی در راه که بود، با موبایل راننده با من تماس گرفت و گفت که دارد برمیگردد. من هم رفتم توی کوچه و جلوی در ایستادم.
پول و وسیله داشت؟
اول کار پولها و موبایلاش را گرفته بودند، ولی موقع آزادی تنها پولش را پس داده بودند. من هم اتفاقا برای همین جلوی در ایستادم، به هوای اینکه حساب کنم. وقتی آمد، تنها کسی که احتمال میداد علی کتک خورده باشد، من بودم. دیگران میگفتند امکان ندارد علی را اذیت کنند. او را که دیدم، متوجه شدم خیلی حالاش بد است. دیدم دستش بسته است. گفتم اذیتات کردند؟ گفت: خیلی خیلی…
وقتی رسید، چه ظاهری داشت؟
شلوارش خونی بود. سرش شکافته بود. دستاش طوری آسیب دیده بود که خودشان چیزی داده بودند برای بستنش. با باتوم زدهاند دستش ترک خورده است.
جراحتهای دیگری هم دارد؟
بالای رانش خیلی زخمی و کبود است. بالای زانویش هم همینطور. وقتی او را گرفتهاند، چشمها و دستهایش را بسته بودند. از روی یک جوی آب ردش کردهاند که افتاده توی آن و آنها هم شروع کردهاند به خندیدن. الان زخمهایش خیلی دردناک هستند. بدنش متورم است و جای ضرب دیدگیها تازه دارد سیاه میشود.
نشنیده که دیگران را هم همینطور بزنند و تهدید کنند و فحش بدهند؟
آنها وقتی علی را گرفتهاند، اصلا نمیدانستند که او کیست. فقط چون دیدهاند اطراف حاجآقاست، روی لباساش علامت گذاشته بودند. یکی دو تا از دوستانش هم میفهمند و میگویند مراقب باش. به لباسهای ما که کنار حاجآقا هستیم، دارند علامت میزنند.
یگان ویژه وقتی اینها را میگیرد، به مسجدی میبرد که مقر لباس شخصیها بوده است. آنجا حدود ۴۰ نفر دستگیر شده بودند که شروع میکنند به پرسیدن اسامیشان. وقتی میگوید علی کروبی، میپرسند نسبت داری با آقای کروبی، میگوید پسرش هستم. اینجا بقیه را رها کرده و تنها به او بند میکنند. به قدری او را همان موقع کتک میزنند که حالش خیلی بد میشود. طوری که حتی یکی از لباس شخصیها برایش آب قند درست میکند.
بعد هم یگان ویژه میآید و دستگیرشدگان را تحویل میگیرد و سوار یک اتوبوس میکند. اینجا یکی از فرماندهان یگان ویژه وارد اتوبوس میشود و میگوید، شنیدم پسر کروبی داخل شماست. کجاست؟ تا علی بلند میشود، میآید دست او را میپیچاند و روی زمین میاندازد و به شیشه اتوبوس میکوبد و فحش میدهد. این فرمانده علی را موقع پیاده شدن از اتوبوس، از دیگران جدا میکند.
این همان ماموری است که فحشهای رکیک به خانواده میداده؟
این مامور خیلی با او بد رفتاری کرده و حرفهای زشت زده، اما فحشهای رکیک را لباسشخصیهای مسجد گفتهاند. چیزهایی گفتهاند که نمیشود بیان کرد. من خودم هم حتی از علی زیاد پرس و جو نکردم، چون میدانم تکرارش او را بیشتر ناراحت میکند.
خانم کروبی در نامه خود نوشتهاند که علی گفته در حین شکنجه از او فیلم گرفتهاند. چطوری متوجه شده؟
اصلا از همان خیابان شروع کردهاند به فیلم گرفتن از دستگیرشدگان. در مسجد هم چشمهایش باز بوده و وقتی میفهمند کیست، چند نفری شروع میکنند به فیلمبرداری از او و مدام از او میخواهند که خود را معرفی کند. وقتی هم که آن فرمانده پلیس علی را از دیگران در اتوبوس جدا میکند، او را به وانتی میاندازد؛ از آن وانتها که پشتشان سقف و کناره توری دارد و مثل قفس است. علی را در اینجا میاندازند و در به اصطلاح قفس را قفل میکنند و به شکلی تحقیرآمیز شروع میکنند به فیلم گرفتن از او.
توی خیابان؟
بله. آن روز، روز شلوغی بود و خیلیها اعم از مردم و ماموران در خیابانها بودند. فرمانده پلیس هم در طول مسیر، مدام اعلام میکرده که من پسر کروبی را گرفتهام. پسر کروبی در وانت است. البته اینها را به صورت خیلی زشتی بیان میکرده است.
در مقر یگان ویژه هم شروع میکنند به فیلمبرداری از علی. مدام میگفتهاند سرت را بالا بگیر تا چهرهات کامل معلوم شود. حتی خود فیلمبردار هم مرتب به او فحشهای زشت میداده و با مشت توی صورت او میکوبیده که صورتت را بیار بالا.
نخواستهاند حرفی علیه خودش و خانواده و جنبش سبز بزند؟
چیز خاصی در این مورد نگفت. فقط مثل اینکه همراه یکی از دستگیرشدگان یک قمه بوده و به او گفتهاند بگو این قمه مال من است. او هم گفته چرا بگویم. من قمهام کجا بود؟
علیآقا چقدر آسیب روحی دیده از این ماجرا؟
کلا روحیهاش خراب بود و من هم زیاد کنکاش نکردهام و میترسم که بیشتر اذیت شود. بدترین حرفها را به من و مادر و پدرش زدهاند. شب اول حالش خیلی بد بود. حاجآقا هر دو شب آمدند به دیدن ما و خیلی صحبت کردند تا حال علی بهتر شد. کلا ایشان به همه ما خیلی روحیه میدهند.
واکنش اطرافیان و فامیل نسبت به این ماجرا چه بوده؟
هیچکس باور نمیکرد که با علی اینطور رفتار کنند. همه وقتی شنیدند که علی دستگیر شده، به من دلداری میدادند که با او کاری ندارند. وقتی از من شنیدند که ماجرا چیست، کسی باور نمیکرد. تا وقتی عکسها منتشر نشد، بازهم کسی باور نمیکرد.
نگران نیستید بعد از این ماجرا و روشنگریهای شما، امنیت و آرامش زندگیتان به خطر بیفتد؟
ببینید، من خواهر سه شهید هستم. خانواده ما برای انقلاب و این کشور، خونبها داده است. من از بچگی در مشکلات بزرگ شدهام. مادرم از نظر شجاعت و صبوری ضربالمثل فامیل بود. اما الان به ما خیلی سخت میگذرد و با این همه هزینه که دادهایم، احساس میکنیم امنیت جانی نداریم. بدترین حرفها را به ما میزنند.
واکنشی از نامه خانم کروبی به آقای خامنهای ندیدهاید؟
هنوز زود است. مادر خود من هم دارد نامهای مینویسد. علی بد یا خوب، به خانه برگشت، ولی ما نگران بچههای مردم و خانوادههایی هستیم که کسی آنها را نمیشناسد و جایی ندارند که عنوان کنند چه بلایی سرشان آمده است. قصد ما از این نامهها و روشنگریها، این است که دیگران آسیب نبینند و این اتفاقات تکرار نشوند.
شغل ایشان و خود شما چیست؟
علی چاپخانه دارد و کار آزاد میکند. من هم طراح گرافیست هستم.
چند تا بچه دارید؟
ما فرزندی نداریم. نگرانیمان کمتر از برادران علی است. آنها خیلی نگران رفت و آمد و آینده و سرنوشت بچههای خود هستند.