"بزرگ ترين اشتباه مردم" ترسيدن از کودتاچيان و در خانه ماندن است. زيرا وقتی دولت کودتا "استقرار" پيدا کند، دامنه دستگيری ها و حکومت نظامی و حذف مخالفان گسترده تر می شود و مثل حکومت های سرکوبگر صدام حسين و پينوشه "قوام و تسلط" پيدا می کنند و جنايات و ظلم های وسيع تری خواهند کرد
در تمام کودتاهای دنيا و در کودتای فعلی ايران، «ترس» و ايجاد رُعب و هراس و وحشت عمومی، بُرنده ترين و اصلی ترين «سلاح» کودتاچيان است. کودتاچيان با تهديد مردم و فعالان به «برخوردهای بيرحمانه» و با دستگيريهای فلـّه ای و گشودن آتش به سوی مردم، سعی می کنند در قدم اول، اعتراضات مردمی را سرکوب کنند و مردم را در خانه هايشان نگهدارند. و بعد از اين مرحله، قدمهای دوم و سوم را تا «تثبيت کامل» حکومت خود بر ميدارند.
سخنان تهديدآميز مقامات نظام در همين راستاست. سخنان رهبری و احمدخاتمی در نمازجمعه های تهران، تهديدهای وزير اطلاعات و مقامات قوه قضائيه به «برخوردهای بيرحمانه با معترضان که باعث عبرت ديگران شود!» صرفا" برای ترساندن مردم از ادامه اعتراضات و «خانه نشين کردن مردم»است. کودتاچيان می دانند قدرت مقابله با همه مردم را ندارند و از هر راهی برای حبس کردن مردم در خانه ها استفاده می کنند. در اين راه از شايعات و اخبار وحشی گری خود هم استفاده می کنند. مثلا" شايع می کنند «حکم تير» داريم! «زندانهای مخوف» تدارک ديده ايم! به زودی عده ای را اعدام می کنيم! و حتی برای ايجاد وحشت بيشتر، خبرهای جنايات خود را هم «منتشر» می کنند. اينطور مردم را ترسانده و موقتا" در خانه ها حبس می کنند. در قدم بعد به حبس و بازداشت و سربه نيست کردن چهره های محبوب مردم می پردازند و با ترس و رُعب و وحشت، «آرامش گورستانی» در کشور حاکم می کنند تا دولت کودتايی خود را «مستقر» و مسلط نمايند.
«بزرگترين اشتباه مردم» ترسيدن از کودتاچيان و در خانه ماندن است. زيرا وقتی دولت کودتا «استقرار» پيدا کند، دامنه دستگيريها و حکومت نظامی و حذف مخالفان گسترده تر می شود و مثل حکومتهای سرکوبگر صدام حسين و پينوشه «قوام و تسلط» پيدا می کنند و جنايات و ظلمهای وسيع تری خواهند کرد. گورهای دسته جمعی که بعد از سرنگونی دولت صدام حسين در عراق پيدا شدند، گواه اين است که کشتن و حذف مخالفان صدام، دامنه دارتر از آن چيزی بود که مردم عراق حتی تصّورش را می کردند. آدم ربايی های بعد از کودتا و مرگهای دسته جمعی، بعد از «استقرار دولت کودتا» انجام می شود و مردم نبايد بگذارند به هيچ قيمتی، دولت کودتا مسلط و مستقر شود.
ترس مردم از کودتاچيان و «خانه نشينی» و فروکش کردن اعتراضها، فقط راه را برای کودتاچيان راحت و هموار می کند تا قدرت غيرمشروع خود را مستقر کنند و سپس به «تسويه دسته جمعی» مخالفان تحت عنوان «عامل خارجی» و «جاسوس» و «برانداز» و «فريب خورده» اقدام می پردازند. در آن تسويه خونين، بزرگ و کوچک، دانش آموز و دانشجو و فعال سياسی و مرجع تقليد را جدا نمی کنند و «يکبار برای هميشه» هر احتمالی برای شکل گيری دوباره مخالفان خود را از بين می برند. «ترس» سلاح اصلی کودتاچيان است و آنها با ايجاد وحشت، بر سرنوشت مردم مسلط می شوند. و در مرحله بعد، «تسويه خونينی» انجام خواهند داد که مقابله با آن برای مردم، بسيار پرهزينه تر از اعتراضات فعلی خواهد بود.
نبايد بگذاريم «ترس از مرگ»، ما را امروز در خانه هايمان حبس کند، ولی «فردا» ما و فرزندانمان را در دامان همين جلادانی بيندازد که «مستقر تر» شده اند و آن وقت ديگر هيچکس «گريزی» از تيغ خونخوارشان نخواهد داشت. ترديد نکنيم که اعتراضات امروز ما «کم هزينه تر» از «تسويه خونين» فرداست. «سلاح وحشت» را از کودتاچيان پس بگيريم و آنان را «خلع سلاح» کنيم. وگرنه اگر هم زنده مان بگذارند، بايد عمری «زير سايه وحشت» آنها زندگی کنيم. نمی دانم آن نوع زندگی ذليلانه و وحشتبار، اصلا" «زندگی» هست يا نه؟ و آيا ارزشی دارد؟
گاهی بايد برای «حفظ زندگی»، با «مرگ» چهره به چهره شد و از آن نترسيد.
در تمام کودتاهای دنيا و در کودتای فعلی ايران، «ترس» و ايجاد رُعب و هراس و وحشت عمومی، بُرنده ترين و اصلی ترين «سلاح» کودتاچيان است. کودتاچيان با تهديد مردم و فعالان به «برخوردهای بيرحمانه» و با دستگيريهای فلـّه ای و گشودن آتش به سوی مردم، سعی می کنند در قدم اول، اعتراضات مردمی را سرکوب کنند و مردم را در خانه هايشان نگهدارند. و بعد از اين مرحله، قدمهای دوم و سوم را تا «تثبيت کامل» حکومت خود بر ميدارند.
سخنان تهديدآميز مقامات نظام در همين راستاست. سخنان رهبری و احمدخاتمی در نمازجمعه های تهران، تهديدهای وزير اطلاعات و مقامات قوه قضائيه به «برخوردهای بيرحمانه با معترضان که باعث عبرت ديگران شود!» صرفا" برای ترساندن مردم از ادامه اعتراضات و «خانه نشين کردن مردم»است. کودتاچيان می دانند قدرت مقابله با همه مردم را ندارند و از هر راهی برای حبس کردن مردم در خانه ها استفاده می کنند. در اين راه از شايعات و اخبار وحشی گری خود هم استفاده می کنند. مثلا" شايع می کنند «حکم تير» داريم! «زندانهای مخوف» تدارک ديده ايم! به زودی عده ای را اعدام می کنيم! و حتی برای ايجاد وحشت بيشتر، خبرهای جنايات خود را هم «منتشر» می کنند. اينطور مردم را ترسانده و موقتا" در خانه ها حبس می کنند. در قدم بعد به حبس و بازداشت و سربه نيست کردن چهره های محبوب مردم می پردازند و با ترس و رُعب و وحشت، «آرامش گورستانی» در کشور حاکم می کنند تا دولت کودتايی خود را «مستقر» و مسلط نمايند.
«بزرگترين اشتباه مردم» ترسيدن از کودتاچيان و در خانه ماندن است. زيرا وقتی دولت کودتا «استقرار» پيدا کند، دامنه دستگيريها و حکومت نظامی و حذف مخالفان گسترده تر می شود و مثل حکومتهای سرکوبگر صدام حسين و پينوشه «قوام و تسلط» پيدا می کنند و جنايات و ظلمهای وسيع تری خواهند کرد. گورهای دسته جمعی که بعد از سرنگونی دولت صدام حسين در عراق پيدا شدند، گواه اين است که کشتن و حذف مخالفان صدام، دامنه دارتر از آن چيزی بود که مردم عراق حتی تصّورش را می کردند. آدم ربايی های بعد از کودتا و مرگهای دسته جمعی، بعد از «استقرار دولت کودتا» انجام می شود و مردم نبايد بگذارند به هيچ قيمتی، دولت کودتا مسلط و مستقر شود.
ترس مردم از کودتاچيان و «خانه نشينی» و فروکش کردن اعتراضها، فقط راه را برای کودتاچيان راحت و هموار می کند تا قدرت غيرمشروع خود را مستقر کنند و سپس به «تسويه دسته جمعی» مخالفان تحت عنوان «عامل خارجی» و «جاسوس» و «برانداز» و «فريب خورده» اقدام می پردازند. در آن تسويه خونين، بزرگ و کوچک، دانش آموز و دانشجو و فعال سياسی و مرجع تقليد را جدا نمی کنند و «يکبار برای هميشه» هر احتمالی برای شکل گيری دوباره مخالفان خود را از بين می برند. «ترس» سلاح اصلی کودتاچيان است و آنها با ايجاد وحشت، بر سرنوشت مردم مسلط می شوند. و در مرحله بعد، «تسويه خونينی» انجام خواهند داد که مقابله با آن برای مردم، بسيار پرهزينه تر از اعتراضات فعلی خواهد بود.
نبايد بگذاريم «ترس از مرگ»، ما را امروز در خانه هايمان حبس کند، ولی «فردا» ما و فرزندانمان را در دامان همين جلادانی بيندازد که «مستقر تر» شده اند و آن وقت ديگر هيچکس «گريزی» از تيغ خونخوارشان نخواهد داشت. ترديد نکنيم که اعتراضات امروز ما «کم هزينه تر» از «تسويه خونين» فرداست. «سلاح وحشت» را از کودتاچيان پس بگيريم و آنان را «خلع سلاح» کنيم. وگرنه اگر هم زنده مان بگذارند، بايد عمری «زير سايه وحشت» آنها زندگی کنيم. نمی دانم آن نوع زندگی ذليلانه و وحشتبار، اصلا" «زندگی» هست يا نه؟ و آيا ارزشی دارد؟
گاهی بايد برای «حفظ زندگی»، با «مرگ» چهره به چهره شد و از آن نترسيد.