در سه کلمه!
رفتار حکومت در جریان انتخابات اخیر در سه کلمه خلاصه میشود: حماقت، وقاحت، شقاوت! حماقتشان این بود که تصور کردند با انتخابات نمایشی میتوانند برای رژیم کسب مشروعیت کنند، غافل از این که هر بازی قواعد خودش را دارد. در فضای بستۀ استبدادی، انتخابات دموکراتیک، آن هم به شیوۀ مرسوم در دموکراسیهای رشد یافته امکانپذیر نیست و دست یازیدن به چنین تقلبی عین حماقت است. کلاغی که خرامیدن کبک را تقلید کند راهرفتن خود را هم از یاد میبرد:
کلاغی تک کبک در گوش کرد
تک خویشتن را فراموش کرد
نظامی
سناریو، با هدف کشاندن هرچه بیشتر مردم به صحنه تنظیم شده بود. از هر وسیلهای برای تحقق این هدف استفاده شد تا به جهانیان بگویند ملت ایران مثل روزهای اول انقلاب در صحنه حضور دارد و به انقلاب و نظام انقلابی وفادار است. نظام حاکم نیز نظامی است دموکراتیک، رئیس جمهوری آن در انتخابات آزاد و دموکراتیک، با رأی اکثریت برگزیده میشود. پس هر کس خواستار رابطۀ سالم و مسالمتآمیز با ایران است باید این نظام را تأیید کند و رئیس جمهوری آن را نماینده و سخنگوی ملت ایران بداند.
کشاندن مردم به صحنه، تنها با وعدۀ آزادی انتخابات میسر نمیشد. میبایستی صحنه را هم برای جلب و جذب گروههای مختلف مردم، حتی ایرانیان گریخته از استبداد و ارتجاع و پناه آورده به ساحل امن این سوی مرز، بیارایند. نشاندن کاندیداهای دستچین شده در برابر هم، و باز گذاشتن میدان مناظره، ناظر بر هدف اخیر بود. از همینجا بازیکنان، با خارج شدن از خط و ریختن پتۀ یکدیگر بر روی آب، نظم بازی را به هم زدند. چنان به جان هم افتادند که نمایش ساختگی رنگ جدی به خود گرفت و اکثریت قابل ملاحظهای از مردم، خصوصاً در شهرها، جنبیدند و وارد بازی شدند به امید آن که با گزینش رقیب شماره یک احمدینژاد (هر چند مبعوث شورای نگهبان بوده باشد) ارادۀ خود را دایر به لزوم تجدید نظر در سیاستهای جاری عیان سازند و به استبداد حاکم و رهبری آن «نه» بگویند.
در برخورد با چنین رخدادی، نظام حاکم وقاحت به خرج داد و ناگهان ماسک از چهره برداشت و با اعلام شتابزدۀ نتیجه آراء در جمعه شب 22 خرداد، آن هم به تفصیلی که میدانیم و میدانید، رأیدهندگان را مضحکه قرار داد. به مردم آشکارا اهانت شد. مردم دانستند که فریب خوردهاند و نشان دادند که حاضر نیستند پای این فریب بزرگ امضا بگذارند.
جشن گرفتن «رهبر» به مناسبت پیروزی نوچهاش، با آن شتابزدگی و حتی قبل از طی مراحل قانونی و تأیید نتیجۀ انتخابات از طرف شورای نگهبان، وقاحتی بالاتر از عمل وقیحانه وزارت کشور بود. درست است که سناریو، پیشاپیش براساس پیروزی احمدینژاد نوشته شده بود و آنها که شرکت در انتخابات را توصیه نمیکردند توجه به همین نکته داشتند، اما کارگردان و دستیارانش دست کم میتوانستند ظاهر قضایا را حفظ کنند و از هول هلیم توی دیگ نیفتند.
این درجه وقاحت، خشم مردم را به عصیان بدل کرد. هیچ ملتی تن به ننگ تحقیر شدن، و بالاتر از آن تحمیق شدن نمیدهد. این را کارگردان و کارگزاران نمایشنامه در محاسباتشان نگنجانده بودند و وقتی با تظاهرات گسترده در اعتراض به انتخابات مخدوش روبرو شدند، از بیم تبدیل موج اعتراض به موج انقلاب، دست شقاوت از آستین درآوردند. ابتدا بسیجیها را به جان تظاهرکنندگان انداختند و چون از عهده برنیامدند پلیس ضد شورش را وارد میدان کردند. با وسایل و امکانات امروزی، خوشبختانه پنهان داشتن رویدادهای کوچه و خیابان قابل پنهان داشتن و انکار کردن نیست. صحنههای هجوم وحشیانه پلیس تعلیم دیده یا «گشتاپو»ی اسلامی را در پنج قاره جهان، همگان دیدند و برخی گریستند، دیگران هم از خشم و نفرت بر خود لرزیدند. ظاهراً ازین مقدار خشونت نیز نتیجه نگرفتهاند که در روزهای اخیر، آنچه از زبان مقامات سیاسی و قضائی و نظامی رژیم میشنویم تهدید است و تهدید و تهدید: میگیریم، میزنیم، میکشیم، رحم نمیکنیم، هرکس بخواهد صحت انتخابات را مورد تردید قرار دهد ضد انقلاب است و دشمن اسلام و عامل اجنبی. لقمۀ زهرآگین را که حکومت در حلقومتان چپانیده است فرو دهید و دم برنیاورید!
این دستاربندهایی که وقتی به منبر میروند سینه میخراشند و نوحه سر میدهند که «یا لیتنی کنت معک» خوب است یک بار صادقانه از خودشان بپرسند اگر براستی در صحرای کربلا حضور داشتند به کدام صف میپیوستند...
رفتار حکومت در جریان انتخابات اخیر در سه کلمه خلاصه میشود: حماقت، وقاحت، شقاوت! حماقتشان این بود که تصور کردند با انتخابات نمایشی میتوانند برای رژیم کسب مشروعیت کنند، غافل از این که هر بازی قواعد خودش را دارد. در فضای بستۀ استبدادی، انتخابات دموکراتیک، آن هم به شیوۀ مرسوم در دموکراسیهای رشد یافته امکانپذیر نیست و دست یازیدن به چنین تقلبی عین حماقت است. کلاغی که خرامیدن کبک را تقلید کند راهرفتن خود را هم از یاد میبرد:
کلاغی تک کبک در گوش کرد
تک خویشتن را فراموش کرد
نظامی
سناریو، با هدف کشاندن هرچه بیشتر مردم به صحنه تنظیم شده بود. از هر وسیلهای برای تحقق این هدف استفاده شد تا به جهانیان بگویند ملت ایران مثل روزهای اول انقلاب در صحنه حضور دارد و به انقلاب و نظام انقلابی وفادار است. نظام حاکم نیز نظامی است دموکراتیک، رئیس جمهوری آن در انتخابات آزاد و دموکراتیک، با رأی اکثریت برگزیده میشود. پس هر کس خواستار رابطۀ سالم و مسالمتآمیز با ایران است باید این نظام را تأیید کند و رئیس جمهوری آن را نماینده و سخنگوی ملت ایران بداند.
کشاندن مردم به صحنه، تنها با وعدۀ آزادی انتخابات میسر نمیشد. میبایستی صحنه را هم برای جلب و جذب گروههای مختلف مردم، حتی ایرانیان گریخته از استبداد و ارتجاع و پناه آورده به ساحل امن این سوی مرز، بیارایند. نشاندن کاندیداهای دستچین شده در برابر هم، و باز گذاشتن میدان مناظره، ناظر بر هدف اخیر بود. از همینجا بازیکنان، با خارج شدن از خط و ریختن پتۀ یکدیگر بر روی آب، نظم بازی را به هم زدند. چنان به جان هم افتادند که نمایش ساختگی رنگ جدی به خود گرفت و اکثریت قابل ملاحظهای از مردم، خصوصاً در شهرها، جنبیدند و وارد بازی شدند به امید آن که با گزینش رقیب شماره یک احمدینژاد (هر چند مبعوث شورای نگهبان بوده باشد) ارادۀ خود را دایر به لزوم تجدید نظر در سیاستهای جاری عیان سازند و به استبداد حاکم و رهبری آن «نه» بگویند.
در برخورد با چنین رخدادی، نظام حاکم وقاحت به خرج داد و ناگهان ماسک از چهره برداشت و با اعلام شتابزدۀ نتیجه آراء در جمعه شب 22 خرداد، آن هم به تفصیلی که میدانیم و میدانید، رأیدهندگان را مضحکه قرار داد. به مردم آشکارا اهانت شد. مردم دانستند که فریب خوردهاند و نشان دادند که حاضر نیستند پای این فریب بزرگ امضا بگذارند.
جشن گرفتن «رهبر» به مناسبت پیروزی نوچهاش، با آن شتابزدگی و حتی قبل از طی مراحل قانونی و تأیید نتیجۀ انتخابات از طرف شورای نگهبان، وقاحتی بالاتر از عمل وقیحانه وزارت کشور بود. درست است که سناریو، پیشاپیش براساس پیروزی احمدینژاد نوشته شده بود و آنها که شرکت در انتخابات را توصیه نمیکردند توجه به همین نکته داشتند، اما کارگردان و دستیارانش دست کم میتوانستند ظاهر قضایا را حفظ کنند و از هول هلیم توی دیگ نیفتند.
این درجه وقاحت، خشم مردم را به عصیان بدل کرد. هیچ ملتی تن به ننگ تحقیر شدن، و بالاتر از آن تحمیق شدن نمیدهد. این را کارگردان و کارگزاران نمایشنامه در محاسباتشان نگنجانده بودند و وقتی با تظاهرات گسترده در اعتراض به انتخابات مخدوش روبرو شدند، از بیم تبدیل موج اعتراض به موج انقلاب، دست شقاوت از آستین درآوردند. ابتدا بسیجیها را به جان تظاهرکنندگان انداختند و چون از عهده برنیامدند پلیس ضد شورش را وارد میدان کردند. با وسایل و امکانات امروزی، خوشبختانه پنهان داشتن رویدادهای کوچه و خیابان قابل پنهان داشتن و انکار کردن نیست. صحنههای هجوم وحشیانه پلیس تعلیم دیده یا «گشتاپو»ی اسلامی را در پنج قاره جهان، همگان دیدند و برخی گریستند، دیگران هم از خشم و نفرت بر خود لرزیدند. ظاهراً ازین مقدار خشونت نیز نتیجه نگرفتهاند که در روزهای اخیر، آنچه از زبان مقامات سیاسی و قضائی و نظامی رژیم میشنویم تهدید است و تهدید و تهدید: میگیریم، میزنیم، میکشیم، رحم نمیکنیم، هرکس بخواهد صحت انتخابات را مورد تردید قرار دهد ضد انقلاب است و دشمن اسلام و عامل اجنبی. لقمۀ زهرآگین را که حکومت در حلقومتان چپانیده است فرو دهید و دم برنیاورید!
این دستاربندهایی که وقتی به منبر میروند سینه میخراشند و نوحه سر میدهند که «یا لیتنی کنت معک» خوب است یک بار صادقانه از خودشان بپرسند اگر براستی در صحرای کربلا حضور داشتند به کدام صف میپیوستند...