اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را / به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
اگر آن دخت زيباروي بدست آرد دل مارا / به جون مادرم! بخشم سرو دستو ۲ پاها را
اگر آن بچهي مجنون بدست آرد tellمارا / به جون مادرم! بخشم به يوسف ها زليخارا!
اگر آن دختر مشعوف بداند دردودل ما را / به جون عبدلي کوبم! سر هر خاليبندها را!
اگر آن دختره اينک بدارد دوستي ما را / به جون مادرم گويم! تموم راست و دروغها را!
اگر آن دختره اينک شبي درخواب من آيد / که عشق از پردهي عصمت برون آرد زليخا را!
اگر آن دختره اينک بخواهد مال من باشد / که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را!
اگر آن دختره اينک ز عشق نا تمام گويد / به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را!
معني اشعار:
بيت اول: يه ترکي ميره شيراز دل يه بنده خدائي رو ميبره!
بيت دوم: اگه يه دختر خوشگل کفم رو ببره! سر و دست و پاهام رو براش ميدم!
بيت سوم: اگه به اون دختره بتونم شماره تلفن بدم، به جون مادرم (نمادي از واقعيت) از کيسهي خليفه يوسف رو به زليخا ميبخشم!
بيت چهارم: اگه دختره به من زنگ بزنه و بخواد به حرفام گوش بده اصلا براش خالي نميبندم! (آره جون عمهام!)
بيت پنجم: اگه مخش رو زدم! و ديدم حيفه از دستش بدم! بهش بعدا راست و دروغها رو تعريف ميکنم!
بيت ششم: اگه يه شب خواب دختره رو ديدم ، معلوم نيست توي خواب چه اتفاقي ميوفته!
بيت هفتم: ما آخرش هم سر در نياورديم که اين دخترا وقتي ميخوان ديگه مال ما باشند چرا يه دفعه غيبشون ميزنه! و اين واسه من شده يه معما!
بيت هشتم: اگه قرار بر عاشقي باشه چه احتياجي به رژلب و ريمل و سايه و اين چيزاس! (باز هم مثل هميشه، آره جون عمهام!)
اگر آن دخت زيباروي بدست آرد دل مارا / به جون مادرم! بخشم سرو دستو ۲ پاها را
اگر آن بچهي مجنون بدست آرد tellمارا / به جون مادرم! بخشم به يوسف ها زليخارا!
اگر آن دختر مشعوف بداند دردودل ما را / به جون عبدلي کوبم! سر هر خاليبندها را!
اگر آن دختره اينک بدارد دوستي ما را / به جون مادرم گويم! تموم راست و دروغها را!
اگر آن دختره اينک شبي درخواب من آيد / که عشق از پردهي عصمت برون آرد زليخا را!
اگر آن دختره اينک بخواهد مال من باشد / که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را!
اگر آن دختره اينک ز عشق نا تمام گويد / به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را!
معني اشعار:
بيت اول: يه ترکي ميره شيراز دل يه بنده خدائي رو ميبره!
بيت دوم: اگه يه دختر خوشگل کفم رو ببره! سر و دست و پاهام رو براش ميدم!
بيت سوم: اگه به اون دختره بتونم شماره تلفن بدم، به جون مادرم (نمادي از واقعيت) از کيسهي خليفه يوسف رو به زليخا ميبخشم!
بيت چهارم: اگه دختره به من زنگ بزنه و بخواد به حرفام گوش بده اصلا براش خالي نميبندم! (آره جون عمهام!)
بيت پنجم: اگه مخش رو زدم! و ديدم حيفه از دستش بدم! بهش بعدا راست و دروغها رو تعريف ميکنم!
بيت ششم: اگه يه شب خواب دختره رو ديدم ، معلوم نيست توي خواب چه اتفاقي ميوفته!
بيت هفتم: ما آخرش هم سر در نياورديم که اين دخترا وقتي ميخوان ديگه مال ما باشند چرا يه دفعه غيبشون ميزنه! و اين واسه من شده يه معما!
بيت هشتم: اگه قرار بر عاشقي باشه چه احتياجي به رژلب و ريمل و سايه و اين چيزاس! (باز هم مثل هميشه، آره جون عمهام!)